Monday, September 1, 2008


Edwin Arlington Robinson

Richard Corey


WHENEVER Richard Corey went down town,

We people on the pavement looked at him:

He was a gentleman from sole to crown,

Clean favored, and imperially slim.


And he was always quietly arrayed,

And he was always human when he talked;

But still he fluttered pulses when he said,

"Good-morning," and he glittered when he walked.


And he was rich—yes, richer than a king,

And admirably schooled in every grace:

In fine, we thought that he was everything

To make us wish that we were in his place.


So on we worked, and waited for the light,

And went without the meat, and cursed the bread;

And Richard Cory, one calm summer night,

Went home and put a bullet through his head.






هربار که ریچارد به بازار می آمد

ما پیادگان غرق تماشایش می شدیم

او ز سر تا پا اصالت بود و نجابت

طبعش بی مانند در لطافت

اندامش در زیبایی بی نهایت


همیشه آراسته بود و پیراسته

و گاهِ سخن انسان بود و بی کینه

ضربان قلب هامان دوچندان می شد

هربار که سلاممان می کرد

و با هر گامش گویی نوری بر ما تجلی می کرد


ثروتی فزون از شاهان داشت

و در هر خیر و خوبی دستی داشت

به یک کلام، تمام فکر و خیالمان شده بود

تمام آرزویمان که کاش به جای او بودیم


و ما کار می کردیم کار

و بر رسیدن نور انتظار می کشیدیم انتظار

ما بی گوشت سر کردیم و بر نان دشنام

و ریچارد در شبی تابستانی و آرام

گلوله ای بر سر شلیک کرد و دیگر تمام


Translated by: S.Karimi


...............................................................


آقامنش از پنجه پا تا به سرش

ریچارد کوری بود و همه دربدرش


محبوب همه، لاغر و خوش فرم بدی

ما خیره بدو در ملاء عام بدی


آراسته تر زو نبدی در همه شهر

انسان تر از او کس نبدی در همه دهر


ای کاش که ما نیز بدیم چون ریچارد

پولدار،همه اِندِ کمال چون ریچارد


ریچارد نگو پادشه دهر بگو

پولدارتر از پادشه شهر بگو


بر سفره ما هیچ نبد غیر از نان

جز لعنت و افسوس چه بودی به میان!


لیکن همه ماجرا نبود این ای جان!

در یک شب آرام از آن تابستان


ریچارد شدی در حرم خانه خویش

یک تیر زدی در وسط کله خویش


Translated by: A.Bashardoost